گفتن یا نگفتن مسئله این است...

از بس در این زمانه ندیدم ز اهل درد........اظهار درد خویش به وبلاگ میکنم

شاید همه ما هیچ وقت نتونسته باشیم کسی رو پیدا کنیم که بتونیم راحت باهاش درد و دل کنیم. به شخصه در هیچ یک از دوره های زندگیم کسی نبوده که محرم تمام اسرارم باشه.

وقتی ازدواج می کنی این توهم برات بوجود میاد که بالاخره کسی رو  پیدا کردم تا بتونم تمام جزییات افکارم رو براش توضیح بدم و پیش خودت فکر می کنی این با بقیه فرق می کنه ، خودشه همونی که دنبالش بودم.

البته راهنمایی اطرافیانت و نسخه های متعددی که برات می پیچن باعث می شه که اون فقط در حالت یک رویا باقی بمونه.

مثلا بهش نگی چقدر حقوق می گیریا- اینی که بهت می گم رو به کسی نگو ولی .... اتفاق افتاده یا هیچ وقت به یه زن اعتماد نکن یا مردا همشون سر و پا یه کرباسن و ...

همه اینا یه طرف قضیه هستن اما طرف اصلی که به خودت بر می گرده و به نوعی با افکارت ارتباط مستقیمی داره تصمیمیه که خودت می گیری و  نسخه ای که برای زندگیت می پیچی.

سعی کنیم نسخه زندگیمون پر از ویتامین باشه برای تقویت رابطه ها، نه سرشار از آنتی بیوتیک هایی برای از بین بردن ویروس دروغ، پنهان کاری، خیانت، سوتفاهم، بی منطقی های احتمالی.


به امید آن روز


دندان ببر

درود بر شمایان

      شاید همانطور که میدانید یا نه اسم تیتر این نوشته را از نام یکی از کتابهای پال توئیچل برداشته ام .پال توئیچل یکی از رهبران بزرگ مذهب اکنکار محسوب میشود. و او خودش این نام را از یک داستان که مولوی برایش نقل کرده انتخاب کرده است. جالبتر این است که بدانید در مذهب اک اعتقاد بر این است که مولانا خدای آسمان سوم است و میتوان در عروج به بهشت او را در آسمان سوم ملاقات کرد. این فرقه معتقد به سفر روح هستند و درک عینی جهان دیگر.

     اما منظور من از این همه سخن گفتن و آوردن برهان و ادله معرفی کتاب ،فرقه یا شخص خاصی نبود بلکه، به یاد دندان افتادم .

       همانگونه که با این عضو سپید قلب و سپید پوش خود آشنایی دارید میدانید که نیاز به مراقبت بسیار زیاد و جدی شما دارد و اگر کمی از حال این عضو مهربان غافل شوید لاجرم باید خود را به دست دکتر دندانپزشک بسپارید تا جور اشتباهات گذشته شما را بکشد و با ابزار و یراق طبابت به علاج دردها بپردازد، پس باید در حفظ و نگهداری این در گرانبها کوشید. دندانتان بی درد باد.

                                                                           ... آناریاک ...

   

درد مزمن ایرانی... اختلاف پدران و پسران

سلام

     به تاریخ که نگاه میکنم و ماحصل تجربیات تلخ و شیرین پدرانمان را می بینم ناخودآگاه به یاد نسل های بعد می افتم ،فرزندانی که مارا شکست خوردگان تاریخ می پندارند .

  جایی که از ما سوال کنند چه قدمی در راه تعالی فرهنگ اجتماعی برداشته اید ما چه برای گفتن خواهیم داشت؟ در مورد پی ریزی جامعه نوین چه؟ جهت گیری و ساخت زیر بنای اقتصاد ملی؟ تقویت دیپلماسی؟ و... 

  آنچه میدانم این است که ما در حال گذاشتن یک قدم به عقب هستیم، یک قدم به بلندای 30سال.به بلندای یک نسل. 

  سالها گذشت و با این غنای تاریخی حتی نتوانستیم هویتی برای خود تعریف کنیم بلکه سرزمینها و آبهایمان را به یغما برده و می برند و همچنان ما در حال بازگشت به عقب هستیم و انگار تا خودمان را نیست و نابود نکنیم از پا نمی نشینیم. سالهایی که شد صرف نوسازی فرهنگ و هنر و ادب یک سرزمین شود، صرف کینه توزی و انحراف و بدگمانی شد.هزینه ای که میتوانستیم با دلسوزی بگذاریم با بی عقلی واگذار کردیم. نمی خواهم بگویم عمری که کردیم تباه بود، نه!!!!، اما نیرویی که صرف کردیم تباه شد و زین پس هرچه بیشتر پیش رویم پلهای بیشتری نابود می شود.

   امیدوارم بتوانم پدری آینده ساز باشم.                             ... آناریاک ...

آتیش پاره--- شاخه گلی برای ملی کوچولو

سلام

  بدون مقدمه میگویم که با دخترش وارد شد، برای مقدمه چینی یک حرکت بزرگ برای یک حادثه، یک واقعه در راه بود آمده بود تا بلکه بتواند با پیشدستی اعتماد به نفس ملیحه کوچولو و اطرافیانش را با یک حرکت انتحاری ویران کند اما...

  آتیش پاره (مامان پسره، مادر شوهر احتمالی آینده ملی) بعد از سلام و چاق سلامتی و از این حرفا شروع کرد به رفتن سر اصل مطلب که آی پسرم الان و بلان و... است و ما آنیم که رستم بود پهلوان و هر روز هزارتا خاستکار داره و خارج میره و داخل میشه و اووووووووووووووووه الا ماشاا... از این صحبتا که یعنی آره( یعنی چشتون درآد) ، در ادامه ایشان نق قرائی در مورد اینکه آره داداشش با اینکه بزرگتره اما خر نیس که زن بگیره و از این حرفا زد( یعنی ما خیلی روشنفکریم و دخترمونم همینجوری سر روشنفکری میره خونه دوست پسراش) خلاصه گویی که میخواست برای خودش هوو بیاورد ادامه داد که ازهمین الان گفته باشما به خود پدر سوختشم گفتم( در اینجا منظور همان پسر بدبخت معین جان است) که هر چی حقوق میگیره باید فیفتی فیفتی کنه باهام( به زبان ساده یعنی نصفشو اخ کنه بیاد) در همین اثنا که داشت هم حرف میزد و هم فکر میکنم چیزی هم میخورد ذهنش خبر دارشد که بعضی مسائل مهم رو هنوز نگفته برای همین اینجور ادامه داد که....

ادامه مطلب ...

تبریک

سلام

سرکار خانم نیلیا

دبیر تحریریه محترم مجله (آرامشجای خالی)

       با سلام، انتصاب به جا ، شایسته، بایسته و دیر هنگام شما را به این سمت خطیر تبریک عرض کرده از خداوند متعال پیشرفت روز افزون و کوری چشم دشمنان و ایضا صعود پرسرعت شما به درجات بالاتر را از مدیر مسئول توپ آن نشریه جامع ومانع خواستارم ، حقوق عالی متعالی باد.

     در پایان امیدوارم با درایت مدیران محترم آن نشریه والا مقام و گوهر کلام و با توجه به پویایی و نشاط کاری شما بانوی فرهیخته و همکاران خوش کلامتان ، به زودی به مراتب بالاتر و اعلاتر دست بیابید تا محرکه ای جهت خرید آن مجله با کیفیت و عالییییییییییییییییی باشد. 

     در آخر پایان بر حرفهای گذشته یه عالمه تاکید کرده و با درود به ساحت عالی آن دبیر والا مقام سلامت عقل روسای محترمتان را از خداوند مهربان خواستارم و دیگر حرفی ندارم .

      

                                                            موفق باشید   ... آناریاک ...