تبریک

سلام

سرکار خانم نیلیا

دبیر تحریریه محترم مجله (آرامشجای خالی)

       با سلام، انتصاب به جا ، شایسته، بایسته و دیر هنگام شما را به این سمت خطیر تبریک عرض کرده از خداوند متعال پیشرفت روز افزون و کوری چشم دشمنان و ایضا صعود پرسرعت شما به درجات بالاتر را از مدیر مسئول توپ آن نشریه جامع ومانع خواستارم ، حقوق عالی متعالی باد.

     در پایان امیدوارم با درایت مدیران محترم آن نشریه والا مقام و گوهر کلام و با توجه به پویایی و نشاط کاری شما بانوی فرهیخته و همکاران خوش کلامتان ، به زودی به مراتب بالاتر و اعلاتر دست بیابید تا محرکه ای جهت خرید آن مجله با کیفیت و عالییییییییییییییییی باشد. 

     در آخر پایان بر حرفهای گذشته یه عالمه تاکید کرده و با درود به ساحت عالی آن دبیر والا مقام سلامت عقل روسای محترمتان را از خداوند مهربان خواستارم و دیگر حرفی ندارم .

      

                                                            موفق باشید   ... آناریاک ...

حرف زیادی

سلام و صد سلام بر شما مشتاقان و دوستان دیرینه

روزهای گذشته را به امید سلامت حال اینترنت به دعا مشغول بودم و به کلی از فعالیت روزمره فارغ تا اینکه خبر آمد خبری نیست و روزهای دلهره مخابراتیان به سرآمد و ایام به کام شد و دست شفابخش سهام دار فره بخش بر تن بینوای ارتباطات لغزشی کرد و نذرهای منتظرانش را مورد عنایت قرار داده،قبول گردانید.

  خلاصه پس از مدتی بایکوت وجودی با دلی پر و قلبی بی تاب به سویتان بازگشتم و تا وقتی که   یزدان باری تعالی نخواهد جایی قرار نیست بروم. سرتان را درد نیاورم قصه دراز است و میدانم که گوش شماهم پر! خلاصه کنم که : آقا ما همچنان هستیم و سعی داریم با گفتمان خاص خود که همانا قصدی به جز همدلی و هم صحبتی با شما نیست سرتان را چرخ و فلک بار به یاد مشکلات و تلخکامی ها بیندازیم و در آخر کار حالتان را درست و درمان اخذ بفرمائیم. 

                  الغرض،بنده ندارم هیچ مرض       چیچی چیچی حافظا


این شعر از خودم بود اما ببخشید دیگه بیت دومش هنوز آماده نیست کمکی بر حل این مسئله بفرمایید .                                                دوست بیکارتان    ... آناریاک ...

خانواده ی ملون

سلام بر شما

متاثر از گفته های دوستی مهربان ، داستانی غم انگیز بشنوید از خانواده ای که اهالی آن سبز می پندارندش وشاید شما!

  او می گوید : یک چیزی شنیدی از اینجا،اما ندیدی. این خانواده پدر ندارد ، پسر ندارد وحتی مادر، به خانواده ما رنگ سبز زده اند و به دلمان رنگ سرخ ، در محضر این خانواده برای کسی ارزش قائل نیستند چون کسی در آن نفس نمی کشد بلکه تنها عرق می ریزد. زحمتت احترامی ندارد چون دستمزدت بر اساس ارزش کارت نیست. اینجا ریش سفیدی با چاپلوسی تعیین می شود و پیشرفت با خیانت.

او ادامه میدهد که:هستند کسانی که رنگ سبز این خانواده وسوسه شان میکند که مارا برتر بدانند و هر ماه با ما بمانند، پس بمانید و دل بر صدای دهل بندید همانا از دور شنیدنش خوش بود. او می گوید : این خانواده ارزشی برای اهالیش نمی گذارد، آنجا انتهای دنیاست ،بازاری مکاره برای فروش ارزشها، برای فروش رنج اهالیش. آنجا پر است از ملون ها.

   آنجا برای صاحبانش سبز است ، می پندارند که به راستی خانواده شان سبز است...........

اماچشم های معصوم او این را نمی گفت.                                  ... آناریاک ...

... و زندگی آغاز می شود! راند دوم: درآمد

سلام

در ادامه باید خاطر نشان کنم که زندگی خانوادگی در عین حال که از نظر بعضی از مجردین عزیز مساوی با یک اشتباه بزرگ !، از نظر قدما و بزرگان یک موهبت الهی ، و از نظر کودکان یک آرزوی دست نیافتنی معنا پیدا می کند، از نظر بنده آنچنان هم هولناک نمی نماید البته به شرط و شروط خاص.

شرط تشکیل خانواده به غیر از مسائل معنوی و ماورائی در نظر گرفتن موقعیت مادی زوجین است. اتفاقا جالب است که این سنت حسنه(ازدواج) در قدیم به عنوان یک استراتژی جهت تحریک حس مردانگی! و اقتصادی پسران بدبخت و از همه جا بی خبر که تحت تاپیر القای نکات شیرین ازدواج قرار گرفته بودند مورد استفاده قرار میگرفته و در آینده هم خواهد گرفت.

درآمد کلا خیلی خوب است و درآمد مردان در زندگی زناشویی نه تنها برای زنده ماندن زوجین کارایی داشته ، چند کارایی جدید نیز به آن اضافه گشته که اهمیت آن را چه از لحاظ کیفی و کمی تحت تاثیر قرار میدهد که از آن جمله میتوان به عامل پز دادن خانمها در نشست های هفتگی خاله خان باجی ها ، خرید هدایای گران قیمت ودهان پرکن برای فامیل، افزودن اجناس بیخود به سبد خرید خانواده (منظور پرکردن چرخ دستی خرید در مراکز شهروند و هایپراستار می باشد)، خرید هرچه بیشتر زیور آلات و ارتقاع سطح دکوراسیون منزل و ثبت نام در مراکز ورزشی و تناسب اندام اشاره کرد. 


ادامه مطلب ...

... و زندگی آغاز میشود !!!!!!!!!!!!!! راند اول: کلیات

سلام

این پست نگاهی انتقادی است بر حاشیه های یک آغاز، یک شروع طوفانی ، بادها تماما بر خلاف انتظار می وزند و نیروی محرکه ات به تنهایی کار گشای مشکلات نخواهد بود.

همیشه در نوشته هایم در باب آداب و رسوم این مرز و بوم حد اعتدال را رعایت نموده ام اما نتوانستم در نگاه واقع نگرانه خود دست از سیاه نمایی بکشم. همانگونه که احتمالا متوجه شده اید! ما رهسپار خانه بخت شدیم و این جسارت را به خرج داده از مرزهای زندگی مجردی خارج گشتیم و این خروج خود ورودی بر دنیایی دگر بود، عالم تاهل، گذر ی بود از بی مسئولیتی به میدان سنت های کمر شکن و استرس زا، میدانی نابرابر که جهت رویارویی با مصائبش حتی یک دقیقه هم آموزش ندیده ای.

در این کارزار تازه متوجه میشوی که در چه سنت هایی رشد پیدا کرده ای و با چه مشکلاتی دست به گریبانی. مراسم پرهزینه، ریا و تزویر، دروغ، چشم وهم چشمی های مسخره ، هدایای بی مصرف ، دردسر، اضطراب ، انتظارات نا بجا و مهمتر از همه ماحصل همه ی فعالیتهای شبانه روزی ، حرف های رنگارنگ فامیل درجه دار !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!          ادامه دارد