گفتن یا نگفتن مسئله این است...

از بس در این زمانه ندیدم ز اهل درد........اظهار درد خویش به وبلاگ میکنم

شاید همه ما هیچ وقت نتونسته باشیم کسی رو پیدا کنیم که بتونیم راحت باهاش درد و دل کنیم. به شخصه در هیچ یک از دوره های زندگیم کسی نبوده که محرم تمام اسرارم باشه.

وقتی ازدواج می کنی این توهم برات بوجود میاد که بالاخره کسی رو  پیدا کردم تا بتونم تمام جزییات افکارم رو براش توضیح بدم و پیش خودت فکر می کنی این با بقیه فرق می کنه ، خودشه همونی که دنبالش بودم.

البته راهنمایی اطرافیانت و نسخه های متعددی که برات می پیچن باعث می شه که اون فقط در حالت یک رویا باقی بمونه.

مثلا بهش نگی چقدر حقوق می گیریا- اینی که بهت می گم رو به کسی نگو ولی .... اتفاق افتاده یا هیچ وقت به یه زن اعتماد نکن یا مردا همشون سر و پا یه کرباسن و ...

همه اینا یه طرف قضیه هستن اما طرف اصلی که به خودت بر می گرده و به نوعی با افکارت ارتباط مستقیمی داره تصمیمیه که خودت می گیری و  نسخه ای که برای زندگیت می پیچی.

سعی کنیم نسخه زندگیمون پر از ویتامین باشه برای تقویت رابطه ها، نه سرشار از آنتی بیوتیک هایی برای از بین بردن ویروس دروغ، پنهان کاری، خیانت، سوتفاهم، بی منطقی های احتمالی.


به امید آن روز


خدا رو شکر که گاوها بال ندارند

یکی از دوستان اینترنتیم همیشه می گفت « نه برای شادی هات خیلی خوشحال باش و نه برای ناراحتی هات خیلی غمگین چون هیچ کدوم دائمی نیست» 

غم و شادی دو مهمان ناخوانده اند که زود می آیند و زود هم می روند. این به ما بستگی داره که به چه نحوی از اونا استقبال کنیم با نا امیدی تمام یا با ذوق زدگی بیش از اندازه. 

دیدن هر دو نیمه لیوان ( پر و خالی) قبل از هر اتفاقی هنری است که شاید در کمتر کسی یافت شود. هنری که نفع آن فقط برای خود ماست و ضرری هم ندارد. 

تو چند روز گذشته یکی از عجیب ترین واکنش های رفتاری که می شود از یک نفر سر زد رو دیدم. خیلی عجیب بود یک نفر در عرض چند ثانیه در حالیکه سرشار از امید بود تبدیل به آدمی شود که از فرط نا امیدی قصد خودکشی کردن بگیرد و آرزوی مرگ کند. 

بدتر از این لحظه ایه که خودت رو اون وسط مستاصل ببینی و ندونی باید چه عکس العملی نشون بدی. اوج بدبختی زمانیه که حس کنی مقصر تمام این اتفاقات تو هستی...