آتیش پاره--- شاخه گلی برای ملی کوچولو

سلام

  بدون مقدمه میگویم که با دخترش وارد شد، برای مقدمه چینی یک حرکت بزرگ برای یک حادثه، یک واقعه در راه بود آمده بود تا بلکه بتواند با پیشدستی اعتماد به نفس ملیحه کوچولو و اطرافیانش را با یک حرکت انتحاری ویران کند اما...

  آتیش پاره (مامان پسره، مادر شوهر احتمالی آینده ملی) بعد از سلام و چاق سلامتی و از این حرفا شروع کرد به رفتن سر اصل مطلب که آی پسرم الان و بلان و... است و ما آنیم که رستم بود پهلوان و هر روز هزارتا خاستکار داره و خارج میره و داخل میشه و اووووووووووووووووه الا ماشاا... از این صحبتا که یعنی آره( یعنی چشتون درآد) ، در ادامه ایشان نق قرائی در مورد اینکه آره داداشش با اینکه بزرگتره اما خر نیس که زن بگیره و از این حرفا زد( یعنی ما خیلی روشنفکریم و دخترمونم همینجوری سر روشنفکری میره خونه دوست پسراش) خلاصه گویی که میخواست برای خودش هوو بیاورد ادامه داد که ازهمین الان گفته باشما به خود پدر سوختشم گفتم( در اینجا منظور همان پسر بدبخت معین جان است) که هر چی حقوق میگیره باید فیفتی فیفتی کنه باهام( به زبان ساده یعنی نصفشو اخ کنه بیاد) در همین اثنا که داشت هم حرف میزد و هم فکر میکنم چیزی هم میخورد ذهنش خبر دارشد که بعضی مسائل مهم رو هنوز نگفته برای همین اینجور ادامه داد که....

 آره خواهر( منظور مامان ملیحه است) من برای این ذلیل مرده آرزوها داشتم نمیدونستم که عاشق یه دختر بالا شهری میشه!!!!!!!!! (آخه ملی اینا بچه بالای شهرن بیچاره ها) آره دوس داشتم عروسم از آکسفورد دکترای فیزیک اتمی داشته باشه با معدل 20 در 25 سالگی . حالا میبینی چی داره به سرم میاد، آآآآییییییییییییی وووووووااااااااااایییییییییییی وا مصیبتا خاک برسر شدم، بیچاره شدم و در همین حال داشت میزو گاز میزد که دیگه دخترش دید مامانش باید قرصاشو الان بخوره وگرنه یه بلایی سر یکی میاره. بعدش مامانه حالش بد شد و استرسش زد بالا و بردنش دیوونه خونه و ملی ما تا آخر عمر با اون پسره به خوبی و خوشی زندگی کردن و بعدش چهارتا بچه داشتن.!!!!!!


                              قصه ما به سر رسید   ملیحه به مرادش نرسید      ... آناریاک ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد