خانواده ی ملون

سلام بر شما

متاثر از گفته های دوستی مهربان ، داستانی غم انگیز بشنوید از خانواده ای که اهالی آن سبز می پندارندش وشاید شما!

  او می گوید : یک چیزی شنیدی از اینجا،اما ندیدی. این خانواده پدر ندارد ، پسر ندارد وحتی مادر، به خانواده ما رنگ سبز زده اند و به دلمان رنگ سرخ ، در محضر این خانواده برای کسی ارزش قائل نیستند چون کسی در آن نفس نمی کشد بلکه تنها عرق می ریزد. زحمتت احترامی ندارد چون دستمزدت بر اساس ارزش کارت نیست. اینجا ریش سفیدی با چاپلوسی تعیین می شود و پیشرفت با خیانت.

او ادامه میدهد که:هستند کسانی که رنگ سبز این خانواده وسوسه شان میکند که مارا برتر بدانند و هر ماه با ما بمانند، پس بمانید و دل بر صدای دهل بندید همانا از دور شنیدنش خوش بود. او می گوید : این خانواده ارزشی برای اهالیش نمی گذارد، آنجا انتهای دنیاست ،بازاری مکاره برای فروش ارزشها، برای فروش رنج اهالیش. آنجا پر است از ملون ها.

   آنجا برای صاحبانش سبز است ، می پندارند که به راستی خانواده شان سبز است...........

اماچشم های معصوم او این را نمی گفت.                                  ... آناریاک ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد